سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گناه من !!!!!

گناه من ...

خدا را در آغوش کشیده ام
خدا زیاد هم بزرگ نیست
خدا در آغوش من جا می شود،
شاید هم آغوش من خیلی بزرگ است
خدا پیشانی مرا می بوسد و من از لذت این بوسه دچار مستی می شوم
...

خدا یکبار به من گفت تو گناهکار مهربانی هستی
و من خوب می دانم که گناهان من چقدر غیر قابل بخششند

زمان می گذرد

و بیاد می آورم که :
هیچ گناه نا بخشودنی وجود ندارد

و هیچ خلافی خارج از گنجایش بخشایش خداوند نیست
.........
باید کمی قدم بزنم

بالخره رسیدم به روزهایی که دیگه فکر می کنم دنیا یک صحنه تئاتر بیشتر نیست

(خیلی وقته می خوام به همچین حسی برسم ولی شرایط مهیا نبود ) و ما

نیز بازیگران آماتور آن هستیم که گاهی وقتها حتی نقشی رو که به ما

سپردن رو نمی تونیم درست بازی کنیم .

 

دوست دارم یک پله بالاتر رفته و از حد بازیگر آماتوری به بازیگر حرفه ای

برسم و آنقدر تلاش کنم تا حداقل خودمو به کارگردان نزدیکتر و نزدیکتر کنم .

 

کارگردان برای نزدیکی به خودش شرایطی رو گذاشته که خیلی هم آسان هستش

فقط کافیست چشمامونو بشوریم و آنگونه که او می گوید نگاه کنیم.

 

از کارگردان عزیز زندگیمونون تمنا دارم هیچوقت منو که بازیگری ضعیف هستم

تنها نگزارد و از پشت پرده بعضی موقعها منو بدون اینکه کسی متوجه بشود

راهنمایی کند .

 

می گن کارگردان ما شدیدا بخشنده هستش( یا رحمن و یا رحیم) و

اشتباهات رو می بخشه

یعنی ماهی رو هر وقت از آب بگیریم تازه است .

 

 

 

                                                                                                                     

 

 

 با تشکر از دوست ناشناسم که همیشه منو در مشکلاتم یاری می دهد